سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلام چهارم

جـو

جو اولیه ــ جو کنونی  ـــ طبقات جو ـــ ارتباط میان جو و زمین

« و در زمین از بالای آن (از سطح آن) کوهها قرار داد، و درون آن را شایان نمود، و منابع و ثروتهای آن را در چهار روز (دوره) تعیین نمود. چیزیکه برای همه نیازمندان به آن بطور مساوی می رسد ـــ سپس به جو پرداخت که در آن زمان دود بود. به آن و به زمین گفت: خواسته یا ناخواسته با هم همکاری دوجانبه کنید. گفتند: ما خواست ترا پیروی می کنیم. به این ترتیب آنها را در دو روز (یا دو دوره) هفت جو نمود و به هر یک کار خاص آنرا وحی نمود». فصلت:10 ــ 12

 

«آن خدائیکه هفت طبقه (هفت لایه) جو روی همدیگر را آفرید».

واژه «سَماء» در اصل به معنی: "چیزی است که در بالا قرار گرفته است". در معنی دوم خود از جمله به: سقف، باران، ابـر، سیاره و جو اطلاق شده است. و در آیات به معنی «جو» بکار گرفته شده است.

(واژه یوم در آیه احتمالاً به معنی زمان و دوره و مرحله بکار گرفته شده است. و اگر به معنی روز بکار گرفته شده باشد، در آن صورت معادل 1000 سال خواهد بود. این موضوع در آیه 47 سوره حج آمده است).

نکات آیات:

1ـــ جو در آغاز خود دودی بوده و در دو روز (یا دو مرحله) به شکل کنونی خود درآمده. 2ـــ جو هفت طبقه (هفت لایه) روی همدیگر است که هر کدام کار خاص خود را دارد. 3ـــ جو و زمین با هم همکاری دوجانبه می کنند. (در رابطه با مطالب دیگر آیه در بخشهای مربوط بخود آنها صحبت شده).

1ـــ جو در آغاز خود دودی بوده و در دو روز (یا دو مرحله) به شکل کنونی خود درآمده است:

روز اول یا مرحله اول جو:

پس از اینکه زمین رفته رفته خنک می شود و قشر سطح آن سفت می شود و کوههای ناشی از آتشفشانها می توانند روی پای خود بایستند، جو یک قشر کلفت گازی و دودی (ناشی از آتشفشانهای زیاد فـعال آن دوران) بوده، مانند آنچه سیارات بزرگ امروزه بنظر می رسند. ولی زمین رفـته رفـته بخش عمده ای از این جو اصلی را از دست می دهد. شاید فعالیتهای شدید خورشیدی در آن دوره آنها را سوزانده و از محدوده زمـیـن خارج کرده باشد.

روز دوم (یا مرحله دوم) جو:

در جای آن دودها و گـازهـای کـیـهـانی مرحله اول، یک جو دومی درست شد که از خود زمین می آمد، (چنانکه آیه مطرح می کند که زمین و جو قرار شده بوده که با هم همکاری کنند). در مرحله دوم جو فعالیتهای آتـشـفـشـانی شـدیـد رخ می دهد و زمین اندازه های زیادی از گازها از جـمـلـه: نیتروژن، امونیاک، دی اکسید کربن، متان و همینطور بخار آب را را بیرون می ریزد. وقـتی دمای حرارت کاهش پیدا می کند بخار آب متراکم می شود، ابر درست می کند و باران می بارد و دریاچه و دریای اولیه ایجاد می شود. در عمق بیش از 10 متری آن آبها (یعنی پائـیـنترین عمق برای نفوذ اشعه خطرناک مـاوراء بنـفـش) گیاهان نخستین می رویند. گـیاهان در عمل فـتـوسـنـتـز اکـسیژن به هـوا پس می دهـنـد. در جو مولکولهای اکسیژن (O2) بوسیله اشعه فـوق بـنـفـش تجزیه شده و به اتمهای ساده تبدیل شده (O) و برخی از این اتمها با مـولکولهای اکسـیژن ترکیب می شوند و ازون (O3) را تشکـیـل می دهند. و به این ترتیب جـو شکل می گیرد.

انسان احتمال می دهد که گازهائی که امروزه از شکافهای دامنه ها از جمله نیتروژن، امونیاک و متان بیرون می زند، همان گازهائی است که آتشفشانها و شکافهای اولیه مانند آن را بیرون می داده اند.

 

2ـــ جو هفت طبقه (هفت لایه) روی همدیگر است که هر کدام کار خاص خود را دارد:

محقـقـین طبقات جو را بر اساس دمای حرارت به 5 طبقه تقسیم می کنند:

1ــ از 0 تا ارتفاع 10 کیلومتر.

2ــ از 10 تا 50 کیلومتر.

3ـــ از 50 تا 100 کیلومتر.

4ـــ از 100 تا 500 کیلومتر.

5ــ 500  کیلومتر تا فضای خارج از جـو.

(البته برخی از اندازه های دیگری را نیز مطرح می کنند. ولی اندازه معمول آن همین اندازه ها است و همه آنرا به 5 طبقه تقـسیم می کنند).

قـرآن طبقات جو را بر اساس کارکرد آنها به هفت طبقه تقسیم می کند. شاید تقسیم بندی مورد نظر قرآن موارد زیر باشد:

1ــ  طبقه آب و هوا.

2ـــ طبقه بادها از ارتفاع 9 تا 14 کیلومتر: در این طبقه بادها در یک سیستم جهانی دور زمین در گردش هستند. این بادها هوای گرم مناطق استوائی را به قطبهای سرد شمال و جنوب منتقل می کنند.

3 ـــ طبقه ازون: از ارتفاع 30 تا 40 کیلومتر: مسئول تحلیل بردن اشعه خطرناک ماوراء بنفش.

4 ـــ طبقه اجرام آسمانی ارتفاع  100 تا 500 کیلومتر: مسئول سوزاندن اجرام آسمانی که بطرف زمین می آیند.

5ــ طبقه الکتریکی و تغییرات شیمیائی ناشی از تشعشع امواج خورشید. این طبقه امواج رادیوئی را بازتاب میدهد.

6ــ  طبقه دی اکسید کربن (co2): مسئول نگه داشتن گرما در محدوده جو زمین.

7ــ طبقه میدان مغناطیسی زمین که طوفانهای خورشیدی را به اطراف زمین منحرف می کند.

(البته طبقه ای که امواج را منعکس می کند در واقع سه طبقه جدا از هم هستند. و سه تا از طبقات مورد نظر قرآن می تواند همین سه طبقه باشد، و طبقه بادها و طبقه میدان مغناطیسی زمین مورد نظر قرآن نباشد. آنچه مهم و مورد نظر ما است این است که قرآن جو را طبقه طبقه کرده و جو نیز طبقه طبقه است. و این چیزی نیست که انسان بتواند آنرا با چشم ببیند).

3ـــ جو و زمین با هم همکاری دوجانبه می کنند:

دی اکسید خود را در آب باران حل می کند و اکسیژن ضعیف درست می کـند. وقتی باران می بارد و رودخانه راه می اندازد، اکسیژنِ کوههای زمین را تحلیل می برد. و دی اکسید کربن در آب به بی کربنات تبدیل می شود کـه دسـت آخر به دریا برده می شود.

ـــــ دامها گاز متان تولید می کنند و به جو می دهند. شالیزارها نیز گاز متان به جو پس می دهند.

دشت نواحی قطبی دی اکسید کربن (co2) از جو می گیرد و متان و دی اکسید کربن (co2)  را به آن پس می دهد.

ـــــ در نورِ روز درختان دی اکسید کربن (co2) از جو میگیرند و به اکسیژن تبدیل می کنند و به جو پس می دهند. و در شب گیاهان اکسیژن مصرف می کنند و دی اکـسـید کربن (co2) پس می دهـنـد. هـمـیـنـطـور وقـتی گـیاهان بخشی از خود را می میرانند دی اکسید کربن(co2) استفاده می کنند که این دی اکسید کربن وقـتی گیاهان می پوسند از آنـهـا آزاد می شود

 

ـــــ از جمله حیوانات و انسانها از جو اکسیژن می گیرند و دی اکسید کربن (co2) به آن پس می دهـند.

دریاها مقادیر زیادی  دی اکسید کربن (co2)  را از جو می مکند و بخار آب و بخشی از آن دی اکسید کربن را در نواحی استوائی به جو پس می دهند.

 

سـقـف بـودن جـو

 

« و جو را سقـفی حـفـظ کننده قـرار دادیم»!

نکته آیـه: جو مانند سقف حفظ کننده درست شده:

ــــ همیشه از طرف فضا سنگهای آسمانی بطرف زمین می آیـد، جو آنها را می سوزاند، و آنها ضمن چند ثانیه درخشیدن به پودر تبدیل می شوند و کم کم بدون اینکه دیده شوند به زمین می ریزند.

ــــ جو امواج رادیوئی را بطرف زمین برمی گرداند.

ــــ خورشید انواع واقسام امواج و انرژی از خود ساطع می کـند. قـشر گاز اُزون جو که در ارتفاع میان 30000 تا 40000 متر قـرار دارد، از به زمین رسیدن اشعه ماوراء بـنـفـش کـه می تواند خیلی از مـوجـودات زنـده را بکـشـد جـلـوگـیـری می کند.

ــــ قـشر جو مانع از بـیـرون رفـتـن بـخـار آب میشود.

ــــ قـشـر دی اکسید جو گرمای زمین را در جو زمین نگه می دارد و فـقـط قسمت ناچیزی از گرما از آن به خارج از جو نفوذ می کند. در صورت نبود ایـن قـشر گرما از محدوده زمین خارج می شود و جو زمین 50 درجه سردتر از آنچه هـست می شود. به این ترتیب جو مانند یک سقـف ما را حفـظ می کند.

دچار سینه تنگی و خـفـقـان شدن با افـزایش ارتفاع

انعام 125: «فـَمَـنْ یُـرِدِ اللهُ اَنْ یَهْـدِیَـهُ یَـشْـرَحْ صَـدْرَهُ لِلاِسْـلامِ، وََ مَنْ یـُرِدْ اَنْ یُـضِـلـَّـهُ یَجْـعَـلْ صَــدْرَهُ ضَـیّـِقـاً حَـرَجـاً کَـاَنـَّما یَـصَّـعـَّـدُ فِی السَّـماءِ، کَـذلِکَ یَجْـعَـلُ اللهُ الـِرِّجْـسَ عَـلَی الَّـذیـنَ لایُـؤْمِـنـُونَ».

«به این ترتیب وقـتـی خـدا بخـواهـد کسی را هدایت کـنـد سـیـنه وی را برای اسلام باز می کند، و هر که را بخواهد بحال خود رها کند سینه وی را تنگِ خـفـقـان آور می کند، طـوریکه گوئی دارد در جو بالا و بالاتر می رود. به این ترتیب خدا بر کسانیکه ایمان نمی آورند پلیدی می گذارد».

نکـتـه آیه: کسیکه در جو بالا و بالاتر برود دچـار احساس سـیـنـه تـنـگـی خـفــقـان آور می شود:

آیه وضـعـیـت کـسـیکه اسـلام را خوش نمی دارد در بـرخورد با اسلام را به وضعیت کسی تشبیه می کند که رفته رفته در جو بالا و بالاتر می رود و دچار سینه تنگی خفـقان آور می شود.

چنانکه آیه مطرح می کند، با افـزایـش ارتـفـاع، هـوا و فـشار هـوا رفـته رفـته کـم و کمتر می شود، و رفـته رفـته به انسان احساس سـیـنه تـنـگـی و تنگی تنـفـس بیشتر دست می دهد، و دچار مشکل تنفـسی می شود.

 بخش بعـدی کوهها


کلام سوم

خـورشـیـد

« سوگند به خورشید و پرتو آن ــ و به ماه وقتیکه آنرا بازتاب می دهد ــ و به روز وقتیکه آنرا متجلی می کند ــ و به شب وقتیکه آنرا می پوشاند»

نکته آیات: روز پرتو خورشید را متجلی می کند و شب آنرا می پوشاند:

تصویری که می بینیم تصویر کره زمین است که از فضا گرفته شده است. چنانکه می بینیم فضا در اصل سیاه و تاریک است، هر چند نور و پرتو خورشید در فضا وجود دارد اما متجلی نیست، ولی آن بخشی از زمین که روبروی خورشید قرار دارد و روز نامیده می شود آن را متجلی می کند. که ارتفاع آن حدوداً 100 کیلومتر از جـو است. و با چرخش زمین و رفتن روز بجای شب، شب آن بخش متجلی پرتو خورشید را می پوشاند.

 

 

حرکت خورشید

«و خورشید در قرارگاه خود در حرکت است»!

نکـتـه آیـه: خورشید در قرار گاه خود در حرکت است:

واژه « مُـسـتـقـر» به معنی: جای ثابت و مشخصی است که شئ یا فـرد در آن است ضمن اینکه به اینطرف و آنطرف نیز رفت و آمد می کند. خورشید همانطور که آیه توصیف می کند در «مستقـر» خود در حرکت است.

«مستقـر» آن مـرکـز مـنـظـومـه شمسی است که جای ثابت و مشخص آن است. و حرکت آن از جمله حرکت آن در مداری در کهکشان راه شیری اسـت که با سرعـت 900000 کـیلومـتر در ساعت در آن در حرکت است و 225 میلیون سال طول می دهد تا آن را طی کند.

(بنابر عـلم نجوم عصر محمد: زمین مرکز جهان بود و خورشید و سیارات بدور آن می چرخیدند. این تئوری تا سال 1543  بقوت خود باقی بود. ولی قـرآن خورشید را در «مستقـر» خود (که مرکز منظومه شمسی باشد) در حرکت بیان کرده است).

نوع کار خورشید وشراره های آن

 

« و چراغی (خورشیدی) با شراره های بزرگ  قرار دادیم».

نکات آیـه:

1ــ خورشید بمثابه چراغ می ماند:

تشبیه خـورشـیـد بـه چـراغ بـه ایـن مـعنی است که خورشید سوختی را می سـوزانـد و نـور و گرما میدهـد. خـورشـیـد از عنصر هـیدروژن و هـلیوم تشکـیـل شده. به دلـیل دمای بسـیار زیاد درون آن، پیوسته بخشی از هـیدروژن می سوزد  و به هـلـیـوم تبدیل می شود و مقادیر زیادی نیز انرژی مانند گرما و نور و تشعشعات آزاد می کند. و به این ترتیب بمثابه چراغ می ماند.

2ـــ خورشید پیوسته شراره دارد:

 سـطح خـورشـیـد نـیـز هـمـانگـونه کـه قـرآن آن را  توصیف نموده، از جمله به شکلی که در تصویر می بینیم شراره های بزرگ دارد.

(در رابطه با سرنوشت خورشید در مبحث قـیامت صحبت شده است).

دور بردنِ گرما

 

« آیا نمی بینی خدا چگونه (تا کجا) گرما را کشید و دور برد؟ و اگر می خواست آنرا یکنواخت می کرد. افزون بر آن، خورشید را نیز دلیلی برای آن قرار دادیم ـــ سپس آنرا در چنگ خود به طرف خود کشیدیم کشیدنی نامحسوس».

ظِـلّ اسم است بمعنی: چیز  یکنواخت، یکسان، یکسانی و یکنواختی. در معنی دوم خود از جمله به "سایه" اطلاق شده (به اعتبار: "یکنواختی حرکت آن و یا یکنواختی و یکسانی آن با صاحب خود") ـــ و بعد به "گرما" اطلاق شده، (که اشاره ضمنی و تلویحی بوده به: رفتن به "سایه"). در آیه به بمعنی "گرما" بکار گرفته شده است. و گرما در آیه مجاز است. یعنی منظور از دور بردن گرما "دور بردن زمین" است. (در مقدمه در رابطه با مجاز صحبت شده).

حرف « ثـُمّ » پیش از فعلِ «جَعَـلـنـا» برای بیان رده و رتبه است. که چیزی را بالاتر یا افزون بر چیزی قرار می دهد.

«قبض» بمعنی: در چنگ داشتن و در چنگ خود گرفتن است. و این به این معنی است که زمین در چنگ خورشید است. (که ما آنرا نیروی جاذبه خورشید می نامیم).

نکات آیه:

1ــ گرما دور برده شده است و متغیر قرار داده شده. 2ـــ علاوه بر دور بردن گرما خورشید نیز دلیلی (سببی) برای عدم یکسانی گرما قرار داده شده. 3ـــ گرما (زمین) در چنگ خورشید است و بطور نامحسوسی بطرف آن کشیده می شود.

1ــ گرما دور برده شده است و متغیر قرار داده شده:

زمین در آغاز پیدایش و شکل گیری خود در نزدیکی خورشید بوده است. بعد دور برده شده و مداری تقریباً بیضی شکل برای آن در نظر گرفته شده تا به خورشید دور و نزدیک بشود و گرمای زمین متغیر باشد.

منظور از "چگونه" دور بردن گرما در آیه نیز "تا کجا بردنِ آن" است. که منظور این است که زمین حساب شده از خورشید فاصله داده شده است. یعنی اگر مثلاً دورتر برده می شد آبهای کمتری از سطح زمین تبخیر می شد و یا اگر نزدیکتر از آنچه هست قرار داده می شد آبهای بیشتری تبخیر می شد، و وضعیت آب و هوائی زمین به گونه فعلی خود که بهترین وضع است نمی بود.

 

2ـــ علاوه بر دور بردن گرما، خورشید نیز دلیلی (سببی) برای عدم یکسانی گرما قرار داده شده:

نقاط سیاهی که روی خورشید می بینیم مناطقی هستند که سردتر از بقیه سطح خورشید هستند. از آنجا که خورشید به دور خود می چرخد (تقریباً هر 4 هفته یک دور به دور خود می چرخد)، گاهی آن نواحی از خورشید روبروی زمین قرار می گیرند و گاهی نیز نیستند. وقتی روبروی زمین هستند گرمای کمتری به طرف زمین می آید. و به این شکل خود خورشید نیز در عدم یکنواختی گرما نقش دارد.

3ـــ گرما (زمین) در چنگ خورشید است و بطور نامحسوسی بطرف آن کشیده می شود:

گرما (که پیش از این گفتیم منظور از آن زمین است) در چنگ خورشید است (که ما آنرا نیروی جاذبه خورشید می نامیم). و خورشید زمین را به طوریکه برای ما نامحسوس است بطرف خود می کشد، و ما به خورشید نزدیک تر می شویم و هوا گرمتر می شود، که همان فصل تابستان است.

مـاه

خورشید و ماه در تناسب می باشند

« خورشید و ماه در تناسب هستند».

چه تناسبی میان ماه و خورشید وجود دارد؟

قطر خورشید 1400000 کیلومتر است قطر ماه 3500 کیلومتر. فاصله خورشید تا زمین 150000000 کیلومتر است. و یکی از فاصله های متوسط ماه تا زمین 375000 کیلومتر است.

تناسبی که مـیان آنها وجـود دارد این است که: قطر خورشید 400 بار از قطر ماه بزرگ تر است و 400 بار نیز از ماه  دورتر است! به این خاطر تقـریباً به یک اندازه به نظر می آیند و در خسوف کامل تقـریباً بر هم منطبق می شوند.

نور خورشید نور اصلی و نور ماه نور بازتابی است

 

«اوست که خورشید را نور اصلی و ماه را نور بازتابی قرار داد».

«ضیاء و ضوء» درخشش و تابشی است که از خود شئ ساطع می شود، مانند تابش و درخشش چراغ و شمع. و «نور»  روشـنـائی و تابـشی است که از خـود شئ ساطع نمی شود بلکه بازتاب تابش ضیاء است. و اینکه آیه می گوید: خـورشـیـد «ضیاء» است و ماه «نور»، به این معنی است که تابش خورشید از خود آن است ولی تابـش ماه از خـود آن نیست بـلـکه بازتاب تابش خورشید است. (این موضوع در سوره نوح و به نقـل از حضرت نوح آمـده. یعـنی وی چند هـزار سال پـیش از میلاد حضرت مسیح به مـردم گـفـتـه بـوده که: تـابـش خـورشید از خود آن و تابش ماه بازتاب تابش خورشید است. ولی مردم طـبـق معـمـول بوی می خندیده اند).

 

ماه شکافته شده بوده

 

« روز رستاخیز نزدیک شد و ماه شکافته شد».

در بررسی هـائی کـه در سال 1970 از ماه  شـد  شکـافی به طول 160 کـیلـومتر در ماه مـشـاهـده شـد. همینطور اثر جوش خوردگی نیز در سلسله کوههای ماه، و ادامه آن در اعماق ماه دیده  شده است. برخی از محققین معتقدند که ماه شکافته شده بوده و دوباره جوش خورده بوده است.

خـورشـیـدهـا و مـاهـهـا

« نه به خورشید و نه به ماه هیچکدام سجده نکنید، بلکه به خدائی سجده کنید که آنها را (یعنی: ماهها و خورشیدها را) آفـرید».

نکـتـه آیه: خورشیدها و ماهها وجود دارد:

در زبان عربی «ضـمـیـر» برای مفـرد (یکی) و برای مثنی (دوتا) و برای جمع (سه تا و بالاتر از آن) صـرف مـی شود. آیـه از مـاه و خـورشـیـد که دوتا هستند صحبت می کند ولی بجای ضمیر دوتائی مناسبِ آنها که «هُـمـا» به معنی «آنـدو» باشد، ضمیر جمع «هُـنَّ» به معنی «آنـهـا» بکار برده است. یعنی می گوید: به خدائی سجده کنید که خورشـیـدها و ماهـهـا را آفـرید.

در زمـان محـمـد و تا پیش از اختراع تـلـسـکـوپ کـسـی خورشـیدی و ماهی غیر ماه و خورشیدی که می بینیم را نمی شناخت. از زمـان اختراع و بکارگیری تـلـسـکـوپ (هـزار سـال پـس از محمد) تا کـنون (در منظومه شمسی) دهـها ماه کشف شـده است. تعداد ماه های سیاره مـشـتری که تا کنون شـنـاخـتـه شده 16 تا است، مریخ دو تا، کـیوان 19 تا، اورانـوس 15 تا و نپتون 8 تا.

خـورشـیـد نـیـز چنانکه آیـه آنرا جمع بسـته تنها خورشید منظومه شمسی ما نیست، بلکه در هـسـتی مـیـلـیاردهـا خـورشـیـد وجود دارد.

 بخش بعـدی زمین


کلام دوم

سقوط ستاره در چاله

 

« سوگند به ستاره وقتیکه از بالا به گودال فرو می افتد (یا فرو می ریزد)». 

«هَوی» فعل گذشته از مصدر هُوِیّ است. «هُویّ»: بمعنی: فرو افتادن یا فرو ریختن از بالای زمین یا از روی زمین به درون زمین است. یعنی افتادن به درون گودال و چاله و چاه و غیره. («خُرُور» بمعنی: فرو افتادن با سر یا پیشانی است ـ «حَطّ» بمعنی: فرود آمدن یا فرود آوردن یا فرو نهادن است (مانند فرود آمدن هواپیما و پرنده) ـ «هُبُوط» بمعنی: دچار اشکال و ایراد شدن و از بالا به زمین فرو افتادن یا سرنگون شدن است. برخی اشتباهاً از این واژه برای فرود آمدن هواپیما استفاده می کنند. برای بیان فرود آمدن هواپیما میایست از جمله از واژه حَطّ استفاده شود) ـ « سقوط» بمعنی: فرو افتادن چیز بدرد نخور یا چیزِ بحال خود رها شده است. مانند: سرنگون شدن یک رژیم بدرد نخور یا میوه خراب شده ـ نزول بمعنی: پائین آمدن است ـ و اِنهیار بمعنی: فرو ریختن ناشی از پوکی است).

نکته آیه "فرو افتادن یا فرو ریختن ستاره در چاله" است:

وقـتی ستاره ای خیلی بزرگ باشد، (بیش از 100000 برابر زمین باشد) نیروی جاذبه و فـشار در ستاره نوترونی آنقـدر زیاد می شود که نـوترونها تحت فـشـار خرد می شوند و ماده در هم می شود و به چاله تبدیل می شوند. (نوترون ذره بدون بار الکتریکی است که جرم آن تقریباً مساوی پروتون است و در کلیه هـسته های اتمی بجز هسته هیدروژن وجود دارد).

چاله ها چنان نیروی جاذبه قـوی دارند که حتی نور نـیـز نمی تواند آنهـا را ترک کند. به این خاطر دیده نمی شوند و چاله سـیاه نامیده شده اند، (آدم می تواند آنها را هنگامی که گاز مارپیچ (به شکل تصویر) به درون آنها سقوط می کند آنها را ببیند. چون گاز هنگامی که داغ می شود تشعشعات پردرخشش زیادی از خود ایجاد می کند). این چاله ها ستارگان اطراف را به طرف خود می مکند یا می بلعند و در خود فـرو می برند. و به این شکل به تعبیر قـرآن ستاره در چاله سقوط می کند.

(علت اینکه قرآن «مکیده شدن یا بلعیده شدن ستاره توسـط چاله سـیاه» را «فرو افتادن ستاره در گودال» تعبیر کرده این است که سمت فرو افتادن (یعنی سمت پائین) سمت کشش نیروی جاذبه است، و سمتی که ستاره توسط نیرویِ جاذبه چاله سیاه کشیده می شود نیز همان سمت پائین می شود. به این دلیل «مکیده شدن ستاره» توسط چاله سیاه را «فرو افتادن یا فرو ریختن ستاره  در چاله» نامیده است).

مخفی های پاک کننده فضا

«سوگند یاد می کنم به آنکه در هم شکسته و پنهان می شود ـــ آنکه سطح را پاک میکند».

«خُنُوس» بمعنی: پنهان شدن (ناپدید شدن) ناشی از خواری یا شکست یا در هم شکستن یا احساس کوچکی در برابر کسی است. («اِختفاء» بمعنی: پنهان شدن بمعنی ناشناخته بودن جای چیزی است ـ «غَیب» بمعنی: پنهان شدن از دسترس دیدِ چشم ـ «غُرُوب» بمعنی: پنهان شدن از دید در دوردست است ـ « تواری (توارا)» بمعنی: پنهان شدن ناشی از شرم نمودن است ـ و «اُفُول» بمعنی: آغاز به پنهان شدن نمودن است).

«کَنس»: بمعنی رُفتن و جارو نمودن است، و کُنَّس بمعنی چیزی است زیاد می روبد و جارو می کند.

 

«خُنّس» چیزی است که درهم شکسته و پنهان می شود. و آنچه در هم شکسته و پنهان می شود و پیرامون خود را جارو میکند (می مکد) ستاره هائی هستند که در هم شکسته می شوند و به سیاه چاله تبدیل می شوند و پیش از این نیز به آنها پرداختیم. این چاله ها با بلعیدن یا مکیدن هر آنچه از نزدیکیهای آنها رد بشود (چنانکه در آیه مطرح شده) با جارو نمودن آنها، سطح فضا را پاک می کنند.

(در زبان علمی هم پاک کننده نامیده میشوند.  Super giant vacuum cleanes )

ستارگان نیز تابع قانون هستند

«همینطور ستارگان نیز به فرمان او تابع قوانین هستند».

در زمان محمد کسی نمی دانست که ستارگان نیز تابع قوانین طبیعت هستند. ستارگان نیز مدار دارند، نیروی جاذبه دارند، متولد می شوند و می میرند. و این از علوم عصر ما است.

صدای تک تک ستاره

« سوگند به فضا و به آنچه تک تک می کند ـــ چه می دانی آنچه تک تک می کند چیست؟ ــــ آن ستاره پر درخشش است».

انسان به کمک رادیو تلسکوپ می تواند صدای منقطع: بیب.. بیب.. و تک.. تک.. بشوند که صدای امواج آمده از ستارگان هستند. صدای تک.. تک.. مربوط به ستاره های پر درخشش یا در مرحله پر درخشش است یعنی همان چیزی که قرآن گفته است.

در بخش قیامت نیز در رابطه با ستارگان مطلب هست

بخش بعدی منظومه شمسی


کلام اول

هـسـتـی

آغـاز هـسـتـی

« و فضا را، ما آنرا با نیروی ویژه بنا کردیم، و این ما هستیم که پیوسته آنرا گسترش می دهیم»!

«سماء»: چیزیکه در بالا قرار دارد (بالای سر قرار دارد)، و به بالای هر چیزی سماءِ آن گفته می شود (و به پائین آن زمین آن).

 ابتدا به درخت که بالای سر قرار دارد سماء گفته شده و بعد به گیاه تعمیم داده شده، و شاید به خاطر اینکه گیاه بالای زمین قرار دارد به آن سماء گفته شده است. سماء در برابر ارض (زمین) مؤنث است و مذکر هم بکار میرود. سماء هم مفرد و هم جمع هر دو می آید و جمع آن سماوات است. سمائی که بمعنی باران است مذکر میآید.

سماء در آیه بمعنی فضاء آمده است و می تواند مجاز باشد، که  بمعنی "محتوای فضا" خواهد بود و میتواند بمعنی خود فضا باشد، که در این صورت به این معنی خواهد بود که گسترش فضا و گسترش محتوای آن با هم هستند و فضا بدون محتوای آن وجود ندارد.

نکات آیه:

1ـــ فضا پیوسته در گسترش است:

وقتی منبع نور به طیف نور نزدیک می شود امواج نور آن بهم فشرده می شوند و خطوط سیاه در طیف به طـرف رنگ آبـی جابجا می شود. و وقتی منبع نور از طیف نور دور می شود خطوط سیاه در طیف به طرف رنگ قـرمز جابجا می شوند.

وقتی انسان از طـیـف نور سـتارگان کهـکشانها تصویر می گیرد و آنها را با هم مـقایسه می کند، می بیند که خطوط طیفی آنها در نظام تجزیه طیفی در جائیکه می بایست باشند نیستند، بـلـکـه بـه سمت خط قـرمـز طیف جابجا شده اند. معنی این جابجائی این است که کهکشانها پیوسته از ما دور می شوند. و این به این معنی می شود که فـضا (یعنی جهان) پـیوسته در حال گسترش است. یعنی همان چیزی که آیه گفته است.

2ـــ فضا با نیروی ویژه بنا شده است:

"پیوسته در گسترش بودن هستی" به این معنی است که هر چه رو به عقب برمی گردیم نتیجه این می شـود کـه کـهکـشانها به هم نزدیک و نزدیک تر میشوند. تا اینکه بالاخره هـمه جرم و انرژی موجود در جهان در یک نقطه به هم می رسند. و نتیجه این می شود که همه جرم و انرژی موجود در هستی در ابتدا در یک نقطه مـتمـرکز بوده و ضمن یک انـفجار به هر سو پخش و پراکنده شده و جهان کـنونی مـا شکـل گـرفـته است. زمان آن انفجار حدوداً 18 میلیارد سال پیش تخمین زده می شود.

پس از پخش و پراکنده شدن جرم و انرژی اولـیه با نیرو (یا بعبارتی با انفجار)، هـر یک از سـیارات و خورشـیـدهـا نـیـز بنوبه خود با نیرو متولد می شوند. به این شکل که ابتدا نیروی جـاذبـه آغـاز به جـذب مـواد و عـناصر بدور خود می کند و رفـته رفـته سیاره یا خورشید بزرگ و بزرگ تر می شود و شکـل می گیرد.

پـایـان هـسـتی

« روزی که فـضا را مانند پیچاندن طومار نوشتار پیچانده و جمع کنیم، آنرا به همان ترتیبِ آغازِ آفرینشِ خود باز خواهیم گردانید».

نکات آیه:

1ــ فضا (هستی) مانند پیچیده و جمع شدن طومار نوشتار پیچیده و جمع خواهند شد:

در آینده ( که زمان دقیق آن معلوم نیست ولی میلیاردها سال تخمین زده میشود) کهکشانها آغاز به پیچیدنِ طومار گونه به دور خود و بلعیدن اجرام و انرژی خود خواهـند نمود، و بعد نیز همدیگـر را خواهند بلعید، و در نهایت همه در یک نقطه بلعـیده و جمع و متمرکز خواهند شد.

2ـــ هستی در آغاز خود در یک جا جمع و متمرکز بوده است:

"پیچاندن و جمع نمودن هـستی و برگردان آن به وضعیت آغازین خود"  که آیه از آن صحبت میکند، به این معنی است که جهان (یعنی: همه جرم و انرژی آن) در ابتدا در یک نقـطه جمع و متمرکـز بوده است. و این چیزی است که انسان در قـرن بیستم یعنی 1400 سال بعد از گفـته قـرآن به آن رسیده است.

3ــ شکل هستی:

ه هـم جمع شـدن دوباره هـستی" به این معنی هست که جهان مانند یک بادکنک می ماند که کهکشانها در سطح آن قـرار دارنـد. در صورتی که بشکل دیگر می بود برنمی گشت. مثلاً اگر مسطح می بود تا ابـد به گسترش خود ادامه می داد. (البته در صورت برگشت قانونمند. و الاّ با اراده خداوند به هر حالتی که باشد برمی گردد).

 

 بخش بعـدی ستارگان


آغاز سخن - کلام خدا

به نام آفریدگار خوبی ها و همه زیبایی ها

اینجا پایگاه اطلاع رسانی قرآن کریم می باشد و هدف از راه اندازی این پایگاه گردآوری مطالب قرآنی از منابع محکم و انتشار آیات و نشانه های کتاب خداوند در زمین , در موجودات و در خود ما انسان هاست

قصد دارم اینجا پایگاهی ایجاد کنم که همه ما بتوانیم آزادانه سخن بگوییم و سخن ها را بشنویم و با قلب خود کلام خدا را ادراک کنیم

از همه شما دوستان دعوت می کنم در این راه من را یاری کنید

سعید وفا - مدیریت پایگاه

aban_vafa@yahoo.com